جدول جو
جدول جو

معنی حسن حقی - جستجوی لغت در جدول جو

حسن حقی
(حَ سَ نِ حَقْقی)
ابن مصطفی پاشا وزیر اشقودره ای. وزیر دولت عثمانی بود و معزولاً در 1313 هجری قمری در حلب درگذشت. دیوان شعر ترکی دارد. (هدیه العارفین ج 2 ص 303)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ سَ نِ حَ سَ)
افندی. او راست: ’تنویرالبرهان’ در شرح البرهان کلنبوی (منطق) که در سال 1295 هجری قمری تألیف کرد و در آستانه بی تاریخ چاپ شده است
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ)
خوش خلقی:
بیاموز از عاقلان حسن خوی.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رَسْ سی)
مکنی به ابوهاشم. نهمین تن از ائمۀ رسی در سعدا از 426 تا 430 هجری قمری فرمانروایی کرد
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است به فاصله بیست هزارگزی شرق قریۀ خوگیانی در علاقۀ حکومت درجه 2 ارغستان مربوط به ولایت قندهار که بین 66 درجه و 43 دقیقه و 59 ثانیه طول البلد شرقی و 31 درجه و 33 دقیقه و 54 ثانیه عرض البلد شمالی واقع است. (از فرهنگ جغرافیائی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
از وزرای مازندران بود و ملا عزالدین جعفر بن شمس الدین آملی کتاب حسنیه را به فارسی در اصول دین و فروع آن در 944 هجری قمری بنام وی نگاشت. (ذریعه ج 7 ص 20)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن سیدی خواجه نیکبولی از ساحل طونه، متخلص به آهی درگذشتۀ 923 هجری قمری او راست: حسن و دل، به ترکی و خسروو شیرین و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 289- 290)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَنِ بَ)
شاعر ترک درگذشتۀ 994 هجری قمری او راست: تعلیقه بر ’فوائد ضیائیه’ جامی. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن خالد. ابن شهرآشوب، تفسیر منسوب به امام حسن عسگری را تألیف این مرد میداند. (ذریعه ج 4 ص 271)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ اَ)
الشیخ حسن احمد قاسم الابی، قاضی محاکم شرعی در مصر. او راست: ’انسان عین البیان’ که شرح منظومه ای است در بیان. از محمدبک فهمی الرشیدی چ مصر سال 1895 م
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ اَ قِ)
دهی از دهستان کلمکان بخش طرقبۀ شهرستان مشهد در 45 هزارگزی شمال باختری طرقبه و 8 هزارگزی گلمکان. دامنه و معتدل است. 209 تن سکنۀ شیعۀ فارسی زبان دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن، تریاک، میوه جات و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حُجْ جَ)
سید محمد حسن حجت، از علمای قرن چهاردهم هجری در کربلا و کتابدارکتاب خانه محتوی مخطوطات بود. (ذریعه 289- 290)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حَ لَ)
ابن زین الدین بن عمر بن بدرالدین بن عمر بن حسن بن عمر بن حبیب شافعی دمشقی حلبی 710- 779 هجری قمری). در حلب بزاد و همانجا ساکن بود. او راست: اخبارالدول و جز آن که در هدیهالعارفین (ج 1 ص 386- 287) و زرکلی (چ 1 ص 236) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حِلْ لی)
ابن علی بن داود، معروف به ابن داود حلی (647- 710 هجری قمری). او راست: ’اکلیل الناجی’ در عروض. و یازده کتاب دیگر او در هدیهالعارفین (ج 1 ص 283) یاد شده ولیکن نام او را به غلط حسین آورده، و نامی از کتاب رجال او نیاورده است و گویا این اشتباه را اسماعیل پاشا از قصص العلماء (ص 303) گرفته باشد. وی کتابی بزرگ در رجال دارد که در ذریعه (ج 10 ص 84) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ حِ)
کراده. پزشک و جراح از مهاجرین عرب به آمریکاست. او راست: ’مذکره الجیب الطیبه’ چ مصر بی تاریخ در 109 صفحۀ کوچک. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حَ)
ابن ادریس. از امرای دولت اشرفی در یمن و در تعز. در سال 788 هجری قمری درگذشت. (اعلام زرکلی چ 1 ص 222 بنقل از عقود لؤلؤیه)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ هََ دْیْ)
عبارتست از آنکه نفس را به تکمیل خود به حیلتهای پسندیده رغبتی صادق حاصل آید. (نفائس الفنون - حکمت مدنی)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ قُ)
ابن علی بن حسن بن عبدالملک قمی. وی در 865 هجری قمری کتاب تاریخ قم حسن بن محمد بن حسین را به فارسی ترجمه کرد. و نسخۀ ترجمه بوسیلۀ سیدجلال تهرانی در 1353 هجری قمری در تهران چاپ شد. مترجم، این کتاب را به دستور خواجه فخرالدین ابراهیم بن خواجه عمادالدین محمود وزیر بن الصاحب خواجه شمس الدین محمد بن علی صفی به فارسی گردانیده است. و چون نسخۀ عربی این کتاب در دست نیست سید حسون براقی بخشی از آن را به عربی گردانیده است. (ذریعه ج 3 صص 276 -278)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ لُدْ دی)
ابن محمود مقدسی شافعی. درگذشتۀ پیرامن 1100 هجری قمری او راست: ’حاشیه بر شرح مفتاح’ و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 295)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ شَطْ طی)
ابن عمر بن معروف حنبلی. فقیه بغدادی دمشقی (1205- 1274 هجری قمری). کتابهایی دارد که در اعلام زرکلی (ص 236 چ 1) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ صِ)
ابن حسن مثنی حسینی حنفی. او راست: ’وظائف القضاه’ و ’ترجیح البینات’ که در 1289 هجری قمری نگاشته است. (هدیهالعارفین ج 1 ص 1302)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ عَکْ کی)
ابن علی بن محمد بطیحش علوی حنفی (1075- 1121 هجری قمری). او راست: جواهرالعقود و سه کتاب دیگر که در هدیهالعارفین (ج 1 ص 296) و اعلام زرکلی بنقل از سلک الدرر (ج 2 ص 31) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ حِلْ لی)
ابن کمال الدین الابزر الحسینی الحلی ادیب شاعر رجال شناس. او راست: کتاب الرجال. (معجم المؤلفین از شعراء الحلۀ خاقانی ج 2 ص 78) (بروکلمان ج 2 ص 373) (ذریعه ج 9 ص 20 و28) (فهرست دانشگاه ج 3 ص 567) (سلافه ص 545)
ابن دره نیلی عالم فقیه بود و در نیل در 644 هجری قمری درگذشت و جنازه اش را به حله بردند. تصانیف دارد. (معجم المؤلفین از اعیان الشیعه)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رِقْ ق)
ابن داود. کتاب وی مورد تقلید ثعلب درتألیف کتاب ’الفصیح’ بوده است. (ذریعه ج 3 ص 157)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حُ ر ر)
ابن حسینی عاملی. درگذشتۀ 1298 هجری قمری دیوان شعر دارد. (ذریعه ج 9 ص 239)
لغت نامه دهخدا
زیب بندی زیبایی آفریدگار است که مرزی دارد و کاستی یا نیستی نیز پذیرد
فرهنگ لغت هوشیار
از انواع پرندگان خزری
فرهنگ گویش مازندرانی